از کد زنی تا خود زنی (از سال ۸۳ تا سال ۸۵)
سال ۸۳ دوست داشتم برنامه نویس بزرگی بشم، ویژوال بیسیک مد بود و منم پیگیر، تا بلاخره بعنوان برنامه نویس توی شرکت پدیدهپرداز استخدام شدم، یک سالی اونجا بودم و بعد به این نتیجه رسیدم که ظاهرا خیلی علاقهای ندارم.
یه سری ایدهها داشتم و سر داغ برای اجراشون، این شد که یهو تصمیم گرفتم و پیک موتوری زدم. یه پیک موتوری نسبتا متفاوت توی خیابون ولیعصر، کوچه ۳۶ … دو نوع سرویس داشتیم، سرویس فوری و سرویس روزانه، سرویس فوری همین سرویسی یه که الانم همه پیکها دارن، اما سرویس روزانه متفاوت بود، برای وقتی بود که قرار بود چیزی رو ارسال کنی اما زمان ارسال خیلی مهم نبود، مثلا میخواستی تا شب برسه، توی این حالت لازم بود نصف قیمت رو پرداخت کنی.
یک سالی پیک پاندا رو داشتم، پیشرفت خوبی داشت با ویژوال بیسیک برنامه اختصاصی برای محاسبه قیمت و صدور قبض نوشتم که از عملکرد هر پیک و مسیرهای پرطرفدار و … گزارش هم میداد، دغدغههای پیک هر روز بیشتر میشد و نمیتونستم به کارهای مورد علاقهام برسم این شد که اشتراکایی که توی این مدت جمع کرده بودم و به یه پیک موتوری نزدیک فروختم و با پیک پاندا خداحافظی کردم.
از مشکل فروش تا مدیر فروش (از سال ۸۵ تا سال ۸۷)
از ماه دوم به بعد پیک موتوری باید فکر جدی برای فروش میکردم، تقریبا پساندازم تموم شده بود و ۴۴۰ هزارتومن اجاره، چاپ و پخش تراکت و بقیه هزینههای تبلیغات …
برای اینکه آزمون و خطا نکنم و با پول کمتر نتیجه بهتری بگیرم، شروع به خوندن کتابهای فروش و بازاریابی کردم، اینکه چقدر جواب گرفتم و کارای متفاوتی کردیم بماند، اما همین شروع علاقهمندی من به بازاریابی و تبلیغات شد.
بعد از پیک موتوری یکسالی کار جدی نکردم و دورههای مختلف فروش و تبلیغات و بازاریابی رو شرکت کردم و تا میتونستم کتاب خوندم، بعد از یکسال توی شرکت تیبا بعنوان مسئول فروش وارد شدم، تجربه خوب فروش سازمانی، استفاده از شیوههای مختلف فروش تلفنی، حضوری و …
از آموزش تا آسایش (از سال ۸۷ تا سال ۹۰)
تیبا تجربه عملی خوبی بود از چیزایی که یاد گرفته بودم، بعد از اون کسب و کاری داشته باشم و دورههای عملی فروش، بازاریابی و تبلیغات برگزار کنم، یه دفتر ۳۵ متری طبقه هشتم مجتمع تجاری گلدیس (فلکه دوم صادقیه) اجاره کردم و با یه منشی شروع کردیم.
اسم مجموعه رو “مرکز اطلاعات علمی تخصصی مدیریت” گذاشتم و تصمیم گرفتم فقط دورههایی رو برگزار کنم که بقیه برگزار نمیکنن، یکم تصمیم سختی بود و سرعت درآمدزایی رو خیلی کم میکرد، بخاطر همین در کنار این مجموعه “گروه روزنه” رو راه انداختم که کار گرافیکی و طراحی سایت و اینجور پروژه ها رو بگیریم، درآمد گروه روزنه خرج “مرکز اطلاعات علمی تخصصی مدیریت” میشد، کم کم کار آموزشمون گرفت و برای تمرکز بیشتر مجبور شدم روزنه رو تعطیل کنم (البته تصمیم درستی بود 😉 ).
سرمون شلوغ شد و کم کم یه گرافیست، یه مسئول آموزش، یه تدارکاتی و یه نیروی خدماتی به شرکت اضافه شد، دفترم جابجا کردیم و رفتیم یه دفتر ۱۵۰ متری توی شهرک غرب، بلوار فرحزادی، بالاتر از نیایش …، سالهای آسایش بود و کارها به روالش انجام میشد، سمینار مشتری مداری پیشرفته، دوره تبلیغات خلاق، نویسندگی اثربخش و …
از همون سالها یعنی سال ۸۸ شروع به نوشتن کردم و توی نشریه وب و بعدشم توی نشریه مرزهای نو مینوشتم، از طریق دوره تبلیغات خلاق هم چندتایی سفارش نوشتههای تبلیغاتی اومد که متوجه شدم اثربخش نویسی یه تخصصه و یادگیری کپیرایتینگ رو شروع کردم …
از مدیرعامل تا مدیر رستوران (از سال ۹۰ تا سال ۹۱)
سه سال “مرکز اطلاعات علمی تخصصی مدیریت” درآمد خوب و تجربههای خاصی داشت، حس میکردم الان وقتشه که اون چیزهایی که یادگرفتم و یه جایی پیاده کنم، این شد که تصمیم گرفتم رستوران بزنم! فقط تصمیم نموند و یه مغازه توی شهرک غرب، بلوار دادمان اجاره کردم و فست فود دکتر پوتو …
ریسک عجیبی بود، یه کاری که سه سال ازش گذشته و پاگرفته و ول کردم، ساعت کاریم شده بود از صبح ساعت ۹ تا ساعت ۱ شب، تقریبا یک سالی که رستوران داشتم کسی منو ندید و منم همینطور، تعطیلات هم برای ما اوج کار بود و نمیشد جدا شد.
یکی از دوستان سرمایهگذاری کرد و شعبه دوم رو نیاوران راهاندازی کردیم، یه اشتباه بزرگ که شروع دغدغههای جدید بود، فشارهای مختلف زیاد شد، اتفاقات اقتصادی اون دوره و گرونیها و اینکاره نبودن من دست به دست هم داد تا با ضرر عطای نداشتشو به لقاش ببخشم.
تجربه خوب و متفاوتی برام تو زمینه تبلیغات و بازاریابی داشت، از طرفی ارتباط مستقیمم با مشتری و ارتباطاتی که ایجاد شده بود، خیلی تونست کمکم کنه.
از بازاریابی تا بازاریابی محتوایی (از سال ۹۱ تا سال ۹۳)
بعد از رستوران تصمیم گرفتم با تمرکز بیشتری کار کنم، شرکت حامی مسئول بازاریابی شدم، تمام این مدت مطالعههای بازاریابی رو داشتم و در کنار نوشتن شاید تنها کارایی بودن که توی همه این زمانها حفظشون کرده بودم.
میخواستم کمتر این شاخه اون شاخه برم، علاقه به بازاریابی، نوشتن، مدیریت، گرافیک و …،
سرچ کردم و تخصصهای مختلف بازاریابی رو بررسی کردم، تا اینکه به بازاریابی محتوایی رسیدم. یجورایی همه علاقهمندیهای منو پوشش میداد، بخاطر سمتم توی شرکت حامی میتونستم به راحتی شیوه بازاریابی رو به سمت بازاریابی محتوایی ببرم، یه شروع عملی برای ورود حرفه ای به این حوزه …
یک سالی توی شرکت حامی از طریق بازاریابی محتوایی کارهای جذابی کردیم …، در این مدت برای شرکتهای مختلف هم کار کپیرایتینگ میکردم و برای نشریات مختلف و وبسایت ها مینوشتم. دانش و تجربه ای که داشتم رو منتشر میکردم تا هم بازار مساعدتر بشه و هم تعهد بیرونی برای ادامه مسیر داشته باشم.
استارتاپویکندها راه افتاده بودن، توی استارتاپویکندهای مختلف شرکت کردم، استارتاپ ویکند موبایل هم با ایده Keepacy تونستیم توی تهران دوم بشیم و همین باعث شد آشناییم با اکوسیستمی که داشت ایجاد میشد بیشتر شه، در این مدت که با تمرکز بیشتر کار میکردم، با شرکتهای مختلفی در زمینه بازاریابی محتوایی و کپی رایتینگ همکاری میکردم، مجموعه های اکسسنوا، آریانا، تیوا و …
از بازاریابی محتوایی تا استراتژی محتوا (از سال ۹۳ تا سال ۹۵)
کارگاه کپیرایتینگ قلم سیاه رو توی مجموعه آواتک برگزار کردم، از همون موقع استارتاپهای مختلفی که توی آواتک فعال بودن و در زمینه بازاریابی محتوایی همراهی میکردم.
استراتژی محتوا تازه تو دنیا یکم سر و صدا کرده بود که تصمیم گرفتم در زمینه استراتژی و استراتژی بازاریابی بیشتر مطالعه کنم، بعد از اینکه دانش نسبی پیدا کردم برای دو مجموعه بصورت عملی استراتژی محتوا تدوین کردیم و شروع فعالیت تخصصی در زمینه استراتژی محتوا شد.
اول بعنوان مشاور بازاریابیمحتوایی وارد مجموعه فناپ شدم و بعد از ۵ ماه بعنوان استراتژیست محتوا ادامه دادم، در این مدتکارگاههای کپیرایتینگ و اثربخش نویسی زیادی برگزار کردم، پروژههای کپیرایتینگ و مشاوره بازاریابی محتوایی کارهایی بود که همزمان توی این سالها انجام دادم. مربیگری و همراهی استارتاپها بخش مهمی از زندگیم شده بود، در کنار آواتک با مرکز ایدهای نو دانشگاه آزاد قزوین همکاریمو بعنوان مربی بازاریابی محتوایی شروع کردم.
استراتژی محتوا، استراتژی بلاگ، لحن و صدا (Tone of Voice) و کپیرایتینگ کارهایی بود که در پروژه ها بصورت عملی درگیرشون شده بودم.
از شرکتها و سازمانها تا استارتاپ ها (از سال ۹۵ تا سال ۹۶)
اواخر ۹۴ بود که بعنوان مدیر تیم بازاریابی محتوایی وارد سرآوا شدم،
استراتژی محتوا، استراتژی بلاگ، برنامهریزی کمپینهای تبلیغاتی، برنامهریزی شبکههای اجتماعی، تقویم محتوا و … کارهایی بود که این مدت با استارتاپها همراه شدیم.
شبکه های اجتماعی